کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پاسبانی خفت و دزد اسباب برد

    رختها را زیر هر خاکی فشرد

    روز شد بیدار شد آن کاروان

    دید رفته رخت و سیم و اشتران

    پس بدو گفتند ای حارس بگو

    که چه شد این رخت و این اسباب کو

    گفت دزدان آمدند اندر نقاب

    رختها بردند از پیشم شتاب

    قوم گفتندش که ای چو تل ریگ

    پس چه می‌کردی کیی ای مردریگ

    گفت من یک کس بدم ایشان گروه

    با سلاح و با شجاعت با شکوه

    گفت اگر در جنگ کم بودت امید

    نعره‌ای زن کای کریمان برجهید

    گفت آن دم کارد بنمودند و تیغ

    که خمش ورنه کشیمت بی‌دریغ

    آن زمان از ترس بستم من دهان

    این زمان هیهای و فریاد و فغان

    آن زمان بست آن دمم که دم زنم

    این زمان چندانک خواهی هی کنم

    چونک عمرت برد دیو فاضحه

    بی‌نمک باشد اعوذ و فاتحه

    گرچه باشد بی‌نمک اکنون حنین

    هست غفلت بی‌نمک‌تر زان یقین

    هم‌چنین هم بی‌نمک می‌نال نیز

    که ذلیلان را نظر کن ای عزیز

    قادری بی‌گاه باشد یا به گاه

    از تو چیزی فوت کی شد ای اله

    شاه لا تاسوا علی ما فاتکم

    کی شود از قدرتش مطلوب گم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha