کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شوریده دل به سینه به عنوانِ کارگر

    شورید و گفت جانِ من و جانِ کارگر

    شاه و گدا فقیر و غنی کیست آنکه نیست

    محتاج زرع زارع و مهمان کارگر

    سرمایه‌دار از سرِ خوان رانَدَش ز جور

    با آنکه هست ریزه‌خورِ خوان کارگر

    در خز خزیده خواجه، کجا آیَدَش به یاد

    پای برهنه، پیکرِ عریان کارگر

    با آنکه گنج‌ها بَرَد از دست‌رنج وی

    پامال می‌کند سر و سامان کارگر

    آتش به جان او مزن از باد کبر و عجب

    ای آنکه همچو آب خوری نان کارگر

    ترسم که خانه‌ات شود ای محتشم خراب

    از سیل اشک دیده گریان کارگر

    یا کاخ رفعت تو بسوزد ز نار قهر

    از برق آه سینه سوزان کارگر

    کی آن غنی که جمع بود خاطرش مدام

    رحم آورد به حال پریشان کارگر

    ای دل فدای کلبه بی‌سقف بذرکار

    وی جان‌نثار خانه ویران کارگر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha