کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در دیار مصر قحطی خاست سخت

    کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت

    چون به سوی نان رهی نشناختند

    رخت هستی را در آب انداختند

    بود جانی قیمت هر تای نان

    نان همی گفتند و می دادند جان

    بخردی زیبا غلامی را بدید

    کو به فخر و ناز دامن می کشید

    طلعتی چون قرص خور آراسته

    نی ز کمخواری مه آسا کاسته

    تازه روی و خنده ناک و شادکام

    هر طرف چون شاخ خرم در خرام

    بخردش گفت ای غلام از فخر و ناز

    چند باشی سرکش و گردن فراز

    از غم نان عالمی خوار و دژم

    تو چرایی اینچنین فارغ ز غم

    گفت بر سر خواجه ای دارم کریم

    هستم از انعام او غرق نعیم

    خوان پر از نان خانه اش پر گندم است

    نام قحط از خان و مان او گم است

    چون نباشم خرم و شاد اینچنین

    وز گزند قحط آزاد اینچنین

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha