کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بین زلیخا را که جان پر امید

    ساخت کاخی چون دل صوفی سفید

    هیچ نقش و هیچ رنگی نی در او

    چون رخ آیینه زنگی نی در او

    نقشبندی خواست آنگه چیره دست

    تا به هر جا صورت او نقش بست

    هیچ جای از نقش او خالی نماند

    شادمان بنشست و یوسف را بخواند

    پرده از رخسار زیبا برگرفت

    وز مراد خود حکایت در گرفت

    یوسف از گفت و شنیدش رو که تافت

    صورت او دید رو هر سو که تافت

    صورت او را چو پی در پی بدید

    آمدش میلی به وصل وی پدید

    بر سر آن شد که کام او دهد

    شکر کامی به کام او نهد

    لیک برهانی ز غیبش رو نمود

    عصمت یزدانیش دریافت زود

    دست خویش از کام او ناکام داشت

    کامگاری را به هنگامش گذاشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha