کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون سلامان با همه حلم و وقار

    کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،

    در دل از مژگان او، خارش خلید

    وز کمند زلف او، مارش گزید

    ز ابروانش طاقت او گشت طاق

    وز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق

    نرگس جادوی او خوابش ببرد

    حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد

    اشک او از عارضش گل‌رنگ شد

    عیشش از یاد دهانش تنگ شد

    دید بر رخسار او خال سیاه

    گشت از آن خال سیه حالش تباه

    دید جعد بیقرارش بر عذار

    ز آرزوی وصل او، شد بیقرار

    شوقش از پرده برون آورد، لیک

    در درون اندیشه‌ای می‌کرد نیک

    که مبادا گر چشم طعم وصال

    طعم آن بر جان من گردد وبال

    آن نماند با من و، عمر دراز

    مانم از جاه و جلال خویش باز

    دولتی کن مرد را جاوید نیست

    بخردان را قبلهٔ امید نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha