کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمی از خانه یاری بدزدید.

    حاکم فرمود که دستش بدر کنند.

    صاحب گلیم شفاعت کرد که: من او را بحل کردم.

    گفتا: به شفاعت تو حدّ شرع فرو نگذارم.

    گفت: آنچه فرمودی راست گفتی ولیکن هر که از مال وقف چیزی بدزدد قطعش لازم نیاید، و الفقیرُ لا یَمْلِکُ : هر چه درویشان راست وقف محتاجان است.

    حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که:

    جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الاّ از خانه چنین یاری؟!

    گفت: ای خداوند! نشنیده‌ای که گویند: خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب.

    چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده

    دشمنان را پوست بر کن دوستان را پوستین

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha