کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه‌ای خفته.

    شوریده‌ای که در آن سفر همراه ما بود نعره‌ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.

    چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟

    گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه.

    اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.

    دوش مرغی به صبح می‌نالید

    عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

    یکی از دوستان مخلص را

    مگر آواز من رسید به گوش

    گفت باور نداشتم که تو را

    بانگ مرغی چنین کند مدهوش

    گفتم این شرط آدمیت نیست

    مرغ تسبیح‌گوی و ما خاموش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha