کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پیاده‌ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت.

    خرامان همی‌رفت و می‌گفت:

    « نه به استر بر سوارم نه چه اشتر زیر بارم

    نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم

    غم موجود و پریشانی معدوم ندارم

    نفسی می‌زنم آسوده و عمری می‌گذارم »

    اشتر سواری گفتش: ای درویش کجا می‌روی؟! برگرد که به سختی بمیری. نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت.

    چون به نخله محمود در رسیدیم توانگر را اجل فرا رسید. درویش به بالینش فراز آمد و گفت: ما به سختی بنمردیم و تو بر بختی بمردی.

    شخصی همه شب بر سر بیمار گریست

    چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست

    ای بسا اسب تیزرو که بماند

    که خر لنگ جان به منزل برد

    بس که در خاک تندرستان را

    دفن کردیم و زخم خورده نمرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha