کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو دید این چنین مصعب نامدار
    که شد کشته فرخ برادرش زار
    زشه خواست دستور و شد بر به زین
    خروشان در آمد به میدان کین
    به خون برادر براهیخت تیغ
    بغرید مانند غرنده میغ
    بسی تن بخست وبسی سرفشاند
    بسی تیغ برترک دونان براند
    درانجام شهد شهادت چشید
    چنان رخت سوی برادر کشید
    پس از خواجه گان قره یکران براند
    همی خاک میدان به کیهان فشاند
    از آن بدسگالان فراوان بکشت
    به لشگر پس آنگاه بنمود پشت
    سوی پور پیغمبر آورد روی
    پیاده شد از باره ی گرمپوی
    به خاک زمین روی مشکین نهاد
    سم اسب شه را همی بوسه داد
    که شاها ببخشا گناه مرا
    مهل تیره روی سیاه مرا
    دلم سوخت از مرگ آن خواجه گان
    که شد تیغم از دشمنان خونچکان
    ندانستم آیین که درکارزار
    بباید دهد رخصتم شهریار
    مرا این دم ای شاه دنیا و دین
    ببخشای دستوری رزم وکین
    شهنشه فراوان چو بنواختش
    روان سوی میدان کین ساختش
    چو آن نیک از شاه دستور یافت
    بزد اسب وزی رزم دشمن شتافت
    زبس کشت مردان به شمشیر کین
    زخون شد زمین همچو دریای چین
    هم آخر سرآمد مر او را زمان
    پی خواجه گان شد به مینو چمان
    برآن بنده و خواجگان از خدای
    رساد آفرین ها به دیگر سرای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha