کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یکی کودک ازمسلم پاکخوی
    به درگه درون بود خورشید روی
    ده ودو بد اززندگی سال او
    بدی چون جوانان پر وبال او
    به خون پدر تیغ بران گرفت
    ره جنگ چو شیر غران گرفت
    چو از دور دارای دینش بدید
    به کردار آن خوب رو بنگرید
    مراو را به بر خواند و گفت ای پسر
    تو را بس بود مرگ فرخ پدر
    مپیما ره کوشش وکار زار
    مکن مادر از مرگ خود داغدار
    چو مادرش آواز شه را شنفت
    دوید از پس پرده بیرون و گفت
    که ای پور بشتاب در دشت کین
    بکن جان خود برخی شاه دین
    اگر زنده برگردی ای خردسال
    نگردانمت شیر خود را حلال
    شنید این چو کودک به میدان چمید
    به رزم سپه تیغ کین برکشید
    زمانی دلیرانه ناورد کرد
    بکشت از خسان سپه بیست مرد
    بیامد ز پی مهربان مادرش
    همی گفت با پور نیک اخترش
    که زود ای پسر جان خودکن نثار
    مراسرخ رو کن به روز شمار
    جوان جنگ می جست تاکشته گشت
    تن او به خون اندر آغشته گشت
    بیامد سوی خیمه ی مام باز
    شد آن کشته ی خویش را مویه ساز
    خداوند دین سبط خیرالبشر
    چو دیدش به مرگ پسر مویه گر
    سوی او خرامید وبا او بگفت
    که ای با غم پور گردیده جفت
    تورا پاک یزدان شکیبا کناد
    شود مادر من زکار تو شاد
    به روز جزا دربهشت برین
    تو با مادرم بود خواهی قرین
    چو پیگار آن کودک آمد به سر
    گشاد ایزد از باغ مینوش در

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha