کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پس از آن نوبت به غارب رسید
    که بودش دل شیر و دیدار شید
    زترکان نسب داشت آن راد مرد
    یکی بنده بود از شهنشاه فرد
    کتاب خدارا به خوشترسرود
    زبر خواندی آنسان که شایسته بود
    ببخشیده بودش شهنشاه دین
    به فرزند خود سیدالساجدین (ع)
    چو دید آن گزین بنده از کوفیان
    همی بر سپاه شه آمد زیان
    بگفتا به شه کای خداوندگار
    مرابخش دستوری کار زار
    خداوند گفتا بدو کای غلام
    یکی زی سراپرده کار زار
    خداوند گفتا بدوکای غلام
    یکی زی سراپرده بردار گام
    اجازت ز فرزند من بازجوی
    که هستی کنون بنده ی خاص اوی
    روان گشت آن مرد فرخنده کیش
    به سوی خداوند بیمار خویش
    بزد شاه را بوسه بردست و پای
    بدو گفت کای دارو رهنمای
    مرا شاه فرمود کایم کنون
    به سوی تو با دیده ی پرزخون
    بخواهم زتو فرصت کارزار
    که جان را کنم درره شه نثار
    شه ناتوان سوی او بنگریست
    همی بر وفاداری او گریست
    بدو گفت آزادی ای سرفراز
    به میدان چو آزاد مردان بتاز
    برو رخصت از پرده گی ها بخواه
    وزان پس بچم سوی آوردگاه
    غلام این چو بشنید سوی حرم
    روان گشت افسرده و دل دژم
    چو آمد به نزدیک پرده سرای
    به کش کرده دست ایستاده به پای
    بگفتا که ای بانوان حجاز
    زمان نبرد من آمد فراز
    ببخشید اگر سر زد از من گناه
    به جان و سر شاه گیتی پناه
    ز گفتار آن بنده ی با وفا
    خروش آمد از عترت مصطفی
    سپس یافت دستوری از بانوان
    به سوی شهنشاه دین شد روان
    به زاری ز شه اذن میدان گرفت
    ره جنگ چون راد مردان گرفت
    بیازید خندان لب وشاد خوار
    به مردانه گی دشنه ی آبدار
    بسی خواجه گان را ستایش نمود
    پس آنگه به پیگار بازو گشود
    چو آگاه شد سیدالساجدین
    که او جنگ جوید به میدان کین
    بفرمود تا دامن بارگاه
    بیافراشتند از برچشم شاه
    همی کرد از آن تیغبازی شگفت
    بدو هر زمان آفرین درگرفت
    سرافراز غارب چو با کوفیان
    در آویخت چون شرزه شیر ژیان
    بسی کرد کوشش بس افکند مرد
    به گردون بر آورد بس تیره گرد
    چو فرجام اوبود جانباختن
    به گلزار خلد برین تاختن
    در افتاد از پا به تیغ سپاه
    به بالین اوباره گی تاخت شاه
    سرش برگرفت وبه زانو نهاد
    فروزنده رخ بر رخ اونهاد
    جهان بین به شه برگشودآن غلام
    بی اندازه دادش درود و سلام
    سپس شادمان جان به جانان سپرد
    به خرم جنان زین جهان رخت برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha