کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شنیدم یکی پور بودش حبیب
    که درکودکمی بدسعادت نصیب
    به بطحا زمین اندرون جای داشت
    قدم روزی از شهر بیرون گذاشت
    براو بر به ناگه سواری گذشت
    که تازان همی آمد از پهندشت
    سری بربه فتراکش آویخته
    به خونش بر باره آمیخته
    چو لختی بدان پاک سر بنگریست
    سرباب خود را بدید و گریست
    یکی سنگ سخت اززمین برگرفت
    عنان سمند ستمگر گرفت
    بدان سنگ بشکافت مغز سوار
    بیفکندش از باره ی راهوار
    بیاورد از آن پس سرباب پیر
    بشستش به مشک و گلاب وعبیر
    به خاکش نهان کرد و شد مویه گر
    همی تا که بد زنده بهر پدر
    به فرخ حبیب از جهان آفرین
    زاندازه بیرون رساد آفرین

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha