کمال الدین بوسعید عمم گفت کی با پدرم خواجه بوسعید و جدم خواجه بوطاهر رحمةاللّه علیهم به سرخس شدیم، پیش نظام الملک به سلام، گفت در آن وقت که شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز به طوس آمده، من کودک بودم. با جمعی کودکان بر سر کوی ترسایان ایستاده بودم، شیخ میآمد با جمعی، چون فرا نزدیک ما رسید روی به جمع خویش کرد و گفت هر کرا میباید کی خواجۀ جهان را بیند اینک آنجا ایستاده است، و اشارت بما کرد ما در یکدیگر مینگریستیم به تعجب کی، تا این سخن کرامیگوید، که ما همه کودکان بودیم و ندانستیم. امروز از آن تاریخ چهل سالست، اکنون معلوم شد کی این اشارات بما میکردست.