شمارهٔ ۷۱
چگونه گیرد پنجاه قلعۀ معروف
یکی سفر که کند در نواحی لوهر
شمارهٔ ۷۲
بلفظ هندو کالنجر آن بود معنیش
که آهن است و بدو هر دم از فساد خبر
شمارهٔ ۷۳
چو ده دهی(؟) که بد و نیک وقف بود برو
به زنگبار و به هند و به سند و چالندر
شمارهٔ ۷۴
تو چگونه رهی که دست اجل
بر سر تو همی زند سر پاس
شمارهٔ ۷۵
تاسه گردم ترا چو حق شنوی
من نگویم رواست شوتوبتاس
شمارهٔ ۷۶
بلبل همی سرآید چون بارید
قالوس و قفل رومی و جالینوس
شمارهٔ ۷۷
خود فزاید همیشه مهر فروغ
خود نماید همیشه گوهر اخش
شمارهٔ ۷۸
تو نبینی که اسب توسن را
بگه نعل بر نهند لبیش
شمارهٔ ۷۹
دندان و عارض بتم از من ببرد هوش
کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش
جوشان شده دو زلف بت من بروی بر
جانم بر آتش است از آن آمده بجوش
اندر چهار چیزش دارم چهار چیز
هر شب از آن ببردن دل گشته سخت کوش
اندر سمن بنفشه و اندر صدف گهر
اندر سهیل سنبل و اندر عقیق نوش
ای زلف او نه زلفی ، وی دو لبش نه لب
رند عبیر سایی و دزد شکر فروش
زلف ار فرو کشد بمیان بر کمر کند
چون دست باز دارد حلقه شود بگوش
شمارهٔ ۸۰
خود فزاید همیشه گوهر اخش
خود فزاید همیشه مهر فروغ