شمارهٔ ۱۱۱
کنند واجب جذری هم اندر آن ساعت
بهر شبی و سپارد بناقد وزّان
شمارهٔ ۱۱۲
ز بهر سور ببزم تو خسروان جهان
همی زنند شب و روز ماه بر کوهان
شمارهٔ ۱۱۳
چو بر روی ساعد نهد سر بخواب
سمن را ز پیلسته سازد ستون
شمارهٔ ۱۱۴
جلالش بر نگیرد هفت کشور
سپاهش بر نگیرد هفت گردون
شمارهٔ ۱۱۵
زان ملک را نظام و ازین عهد را بقا
زان دوستان بفخر و ازین دشمنان شمان
شمارهٔ ۱۱۶
از آرزوی روی گل و روی دوستان
زرّین شدست روی من و روی بوستان
شمارهٔ ۱۱۷
چون سیم سفچه شاخ درختان جویبار
چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان
گر بوستان بباد خزان زرد شد رواست
اندی که سرخ ماند روی خدایگان
شمارهٔ ۱۱۸
دریا گر آن بود که بدو در گهر بود
دریاست مدح گوی خداوند را دهان
در زیر امر اوست جهان و جهان خود اوست
یا رب خدایگان جهانست یا جهان
شمارهٔ ۱۱۹
آبست و زعفران حسد تو که حاسدت
بر چشم چشمه دارد و بر چهره زعفران
شمارهٔ ۱۲۰
نا داده سود باشد و داده زیان بخلق
او داده سود بیند و نا داده را زیان