دوبیتی شمارهٔ ۲۸۱
مدامم دل براه و دیده تر بی
شراب عیشم از خون جگر بی
ببویت زندگی یابم پس از مرگ
ترا گر بر سر خاکم گذر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۲
ز آهم هفت گردون پر شرر بی
زمژگانم روان خون جگر بی
ته که هرگز دلت از غم نسوجه
کجا از سوته دیلانت خبر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۳
خوشا آندل که از خود بیخبر بی
ندونه در سفر یا در حضر بی
بکوه و دشت و صحرا همچو مجنون
پی لیلی دوان با چشم تر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۴
شبم از روز و روز از شو بتر بی
دل آشفتهام زیر و زبر بی
شو و روز از فراقت نالهٔ مو
چو آه سوته جانان پر شرر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۵
چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی
که یکسر مهربانی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریدهای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۶
مدامم دل پر از خون جگر بی
چو شمع آتش بجان و دیده تر بی
نشینم بر سر راهت شو و روز
که تا روزی ترا بر مو گذر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۷
دل از دست غمت زیر و زبر بی
بچشمان اشکم از خون جگر بی
هران یاری چو مو پرناز دیره
دلش پر غصه جانش پر شرر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۸
هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
مدامش باغبون خونین جگر بی
بباید کندنش از بیخ و از بن
اگر بارش همه لعل و گهر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۸۹
شوم از شام یلدا تیرهتر بی
درد دلم ز بودردا بتر بی
همه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بی اثر بی
دوبیتی شمارهٔ ۲۹۰
دل تو کی ز حالم با خبر بی
کجا رحمت باین خونین جگر بی
تو که خونین جگر هرگز نبودی
کی از خونین جگرها با خبر بی