دوبیتی شمارهٔ ۳۲۱
بهار آیو به هر شاخی گلی بی
بهر لاله هزاران بلبلی بی
بهر مرزی نیارم پا نهادن
مبو کز مو بتر سوز دلی بی
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۲
همه دل ز آتش غم سوتنی بی
بهرجان سوز هجر افروتنی بی
که از دست اجل بر تن قبائی
اگر شاه و گدائی دوتنی بی
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۳
بدنیای دنی کی ماندنی بی
که دامان بر جهان افشاندنی بی
همی لا تقنطوا خوانی عزیزا
دلا یا ویلنا هم خواندنی بی
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۴
یقینم حاصله که هرزه گردی
ازین گردش که داری برنگردی
بروی مو ببستی هر رهی را
بدین عادت که داری کی ته مردی
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۵
مو را نه فکر سودایی نه سودی
نه در دل فکر بهبودی نه بودی
نخواهم جو کنار و چشمه سارون
که هر چشمم هزارون زنده رودی
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۶
اگر دردم یکی بودی چه بودی
وگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
ازین هر دو یکی بودی چه بودی
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۷
از آن روزیکه ما را آفریدی
بغیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا بحق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۸
بمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بکوه و دشت و صحرا
بجان او ندارم اختیاری
دوبیتی شمارهٔ ۳۲۹
همه روزم فغان و بیقراری
شوان بیداری و فریاد و زاری
بمو سوجه دل هر دور و نزدیک
ته از سنگین دلی پروا نداری
دوبیتی شمارهٔ ۳۳۰
خدایا دل ز مو بستان بزاری
نمیآید ز مو بیمار داری
نمیدونم لب لعلش به خونم
چرا تشنه است با این آبداری