تکه ۲
مرد باید که جگر سوخته چندان بودا
نه همانا که چنین مرد فراوان بودا
تکه ۳
کار چون بسته شود بگشایدا
وز پس هر غم طرب افزایدا
تکه ۴
خداوندا بگردانی بلا را
ز آفتها نگه داری تو ما را
تکه ۵
به حق هر دو گیسوی محمد
زبون گردان زبردستان ما را
تکه ۶
نسیما جانب بستان گذر کن
بگو آن نازنین شمشاد ما را
به تشریف قدوم خود زمانی
مشرف کن خراب آباد ما را
تکه ۷
چون مرا دیدی تو او را دیدهای
چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا
تکه ۸
گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور
بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا