تکه ۲۶
آری چنین کنند کریمان که شاه کرد
سوی رهی بچشم بزرگی نگاه کرد
تکه ۲۷
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند سبلت بسوزد
تکه ۲۸
برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد
فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد
هر آنکه توشهٔ روزی و گوشهای دارد
به راستی ملک ملک بحر و بر باشد
زیادت از سرت ار یک کله بدست آری
به خاکپای قناعت که درد سر باشد
تکه ۲۹
عاشقی خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سختتر گردد کمند
تکه ۳۰
با خلق هر کرم که کند هم خدا کند
باشد که ناگهی نگهی هم بما کند