تکه ۴۱
چیست ازین خوبتر در همه آفاق کار
دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار
دوست بر دوست رفت یار به نزدیک یار
خوشتر ازین در جهان هیچ نبودهاست کار
تکه ۴۲
خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار
دوست بر دوست رفت و یار بر یار
آن همه اندوه بود و این همه شادی
آن همه گفتار بود و این همه کردار
دوست بر دوست رفت یار بر یار
خوشتر ازین هیچ در جهان نبود کار
تکه ۴۳
حق تعالی که مالک الملکست
لیس فی الملک غیره مالک
برساند به یکدگر ما را
انه قادر علی ذلک
تکه ۴۴
معدن شادیست این معدن جود و کرم
قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
تکه ۴۵
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام
تکه ۴۶
نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که بجز تو کس ندارم
تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو
چو تو غالبی بهر کس به تو خویش میسپارم
تکه ۴۷
بوالعجب یاری ای یار خراسانی
بندهٔ بوالعجبیهای خراسانم
تکه ۴۸
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم
همه تنم دل گردد که با تو راز کنم
حرام دارم با دیگران سخن گفتن
کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم
تکه ۴۹
مدتی هست که ما از خم وحدت مستیم
شیشهٔ کثرت این طایفه را بشکستیم
اینکه گویند فنا هست غلط میگویند
تا خدا هست درین معرکه ما هم هستیم
تکه ۵۰
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان
چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم
خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود
عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان