کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    چون نیست شدی هست ببودی صنما

    چون خاک شدی پاک شدی لاجرما

    وای ای مردم داد زعالم برخاست

    جرم او کند و عذر مرا باید خواست

    مرغی به سر کوه نشست و برخاست

    بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست

    بی غم دل کیست تا بدان مالم دست

    بی غم دل زنگیان شوریدهٔ مست

    جز درد دل از نظارهٔ خوبان چیست

    آنرا که دو دست و کیسه از سیم تهیست

    فاساختن و خوی خوش و صفرا هیچ

    تا عشق میان ما بماند بی هیچ

    آنرا که کلاه سر بباید زد و برد

    زانست که او بزرگ را دارد خرد

    آنجا که مرا با تو همی هست دیدار

    آنجا روم و روی کنم در دیوار

    تا با تو تویی ترا بدین حرف چه کار

    کین آب حیاتست ز آدم بیزار

    گر من به ختن ز یار وادارم دست

    باورد و نسا و طوس یار من بس

    فاساختن و روی خوش و صفرا کم

    تا عهد میان ما بماند محکم

    من گبر بدم کنون مسلمان گشتم

    بد عهد بدم کنون به فرمان گشتم

    جایی که حدیث تو کند خندانم

    خندان خندان به لب برآید جانم

    اشتربان را سرد نباید گفتن

    او را چو خوشست غریبی و شب رفتن

    از ترکستان که بود آرندهٔ تو

    گو رو دیگر بیار مانندهٔ تو

    زلفت سیهست مشک را کان گشتی

    از بس که بجستی تو همه آن گشتی

    گر آنچه بگفته‌ای به پایان نبری

    گر شیر شوی زدست ما جان نبری

    هر جا که روی دو گاو کارند و خری

    خواهی تو بمرو باش خواهی بهری

    آراسته و مست به بازار آیی

    ای دوست نترسی که گرفتار آیی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha