به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
باز آ باز آ، چو روح در تن باز آ
چون جان به بدن، چو گل بگلشن باز آ
گفتی که چسان تو زندهای دور از من
دور از تو فتادهام به مردن باز آ
در دین حق ار نبودهای مادر زا
این چشم ببند و چشم دیگر بگشا
بشناخت تو را هر آنکه دور از من دید
چون قبله که پیدا شود از قبله نما
شوخی که تمام پای بستم او را
بی منت جام و باده مستم او را
گفتا مپرستید بغیر از من کس
جز او نه کسی تا که پرستم او را
از بس در سر هوای آن دوست مرا
روی دل از آنجهت بهر سوست مرا
چون دوست نمیکند ز دشمن فرقم
دشمن که نکرد فرق از دوست مرا
ای عشق بحسن دیده در ساز مرا
عیبم همه سر بسر، هنر ساز مرا
دل گیرم از آب زندگانی، دلگیر
لب تشنه بخوناب جگر ساز مرا
رفتم بر آن نگار سیمین غبغب
گفتم بسفر میروم ای مه امشب
روئی چو قمر،زلف چو عقرب بنمود
یعنی که مرو هست قمر در عقرب
هر گز دل خو نگشتهام از غم نگرفت
راه و روش مردم عالم نگرفت
کس یار نشد به ما که اغیار نگشت
کس مار نشد که او ز مارم نگرفت
ای گشته تو را صفات، مانع از ذات
از ذات فرو نمان به امید صفات
چندم پرسی کز چه جهت روزی توست
با آنکه خداست رازق از کل جهات
آهم ز فراز آسمٰانها بگذشت
اشکم ز محیط هفت دریا بگذشت
گفتی که به کار سازیت برخیزم
بنشین بنشین که کار از اینها بگذشت
سر کردهٔ اهل دانش و دید اینست
شایسته تخت و تاج جمشید این است
خورشید هزار طعنه دارد با بدر
بدری که زند طعنه بخورشید این است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.