عارف بنا به آنچه در دیوانش نوشته این تصنیف را پس از جدایی از «دوست وفادارش» استادعلیمحمد معمارباشی بین قم و اصفهان ساخته است (سال ۱۳۲۹ ه.ق).
هیز و هرزه گرد، ضد اهل درد
گشته زین در آن در مدارد دل
بی شرف تر از دل مجو که نیست
غیر ننگ و عار، کار و بار دل
خجلتم کُشد، پیش چشم از آنک
بس که هر کجا رفت و برنگشت
دیده شد سفید، ز انتظار دل
هر دو ناکسیم، گر دگر رسیم
دل به کار من، من به کار دل
خون دل بریخت از دو چشم من
عارف این قدر لاف تا به کی