به مناسبت درگذشت کلنل محمد تقیخان پسیان
گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد
ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد
هر کسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد
گر زنیم چاک، جیب جان چه باک
مرد جز هلاک هیچ چارۀ دگر ندارد
شاه دزد و شیخ دزد و میر و شحنه و عسس دزد
دادخواه و آن که او رسد به داد و دادرس دزد
میر کاروان کاروانیان تا جرس دزد
خسته دزد بس که داد زد دزد
بشنو ای پسر، ز این وکیل خر
روح کارگر می خورم قسم خبر ندارد
دامنی که ناموس عشق داشت می درندش
هر سری که سرّی ز عشق داشت می برندش
کو به کوی و برزن به برزن همچو گو برندش
مملکت دگر، نخل بارور، کاو دهد ثمر،
ریشۀ خیانت ز جنگ مرو اندر ایران
ریشه کرد زان شد دو نخل بارور نمایان
یک وثوق دولت یکی قوام سلطنت زان
این دو بدگهر چه ها نکردند
آنچه بد که آن به ما نکردند
چرخ حیله گر، زین دو بی پدر،
ناخلف پسر، زیر قبۀ قمر ندارد