کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عزم وداع کرد جوانی به روستای

    در تیره شامی از بر خورشید طلعتی

    طبع هوا دژم بد و چرخ از فراز ابر

    همچون حباب در دل دریای ظلمتی

    زن گفت با جوان که از این ابر فتنه زای

    ترسم رسد به گلبن حسن تو آفتی

    در این شب سیه که فرو مرده شمع ماه

    ای مه چراغ کلبه من باش ساعتی

    لیکن جوان ز جنبش طوفان نداشت باک

    دریادلان ز موج ندارند دهشتی

    برخاست تا برون بنهد پای زآن سرای

    کاو را دگر نبود مجال اقامتی

    سرو روان چو عزم جوان استوار دید

    افراخت قامتی که عیان شد قیامتی

    بر چهر یار دوخت به حسرت دو چشم خویش

    چون مفلس گرسنه به خوان ضیافتی

    با یک نگاه کرد بیان شرح اشتیاق

    بی آنکه از زبان بکشد بار منتی

    چون گوهری که غلطد بر صفحه‌ای ز سیم

    غلطان به سیمگون رخ وی اشک حسرتی

    زآن قطره سرشک فروماند پای مرد

    یکسر ز دست رفت گرش بود طاقتی

    آتش فتاد در دلش از آب چشم دوست

    گفتی میان آتش و آب است الفتی

    این طرفه بین که سیل خروشان در او نداشت

    چندان اثر که قطرهٔ اشک محبتی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha