رهی معیری
قطعه ها
نیروی اشک: عزم وداع کرد جوانی به روستای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عزم وداع کرد جوانی به روستای در تیره شامی از بر خورشید طلعتی طبع هوا دژم بد و چرخ از فراز ابر همچون حباب در دل دریای ظلمتی زن گفت با جوان که از این ابر فتنه زای ترسم رسد به گلبن حسن تو آفتی در این شب سیه که فرو مرده شمع ماه ای مه چراغ کلبه من باش ساعتی لیکن جوان ز جنبش طوفان نداشت باک دریادلان ز موج ندارند دهشتی برخاست تا برون بنهد پای زآن سرای کاو را دگر نبود مجال اقامتی سرو روان چو عزم جوان استوار دید افراخت قامتی که عیان شد قیامتی بر چهر یار دوخت به حسرت دو چشم خویش چون مفلس گرسنه به خوان ضیافتی با یک نگاه کرد بیان شرح اشتیاق بی آنکه از زبان بکشد بار منتی چون گوهری که غلطد بر صفحه ای ز سیم غلطان به سیمگون رخ وی اشک حسرتی زآن قطره سرشک فروماند پای مرد یکسر ز دست رفت گرش بود طاقتی آتش فتاد در دلش از آب چشم دوست گفتی میان آتش و آب است الفتی این طرفه بین که سیل خروشان در او نداشت چندان اثر که قطرهٔ اشک محبتی رهی معیری