آن چشم مست را که دو صد چشم در پی است
هر فتنهای که هست به زیر سر وی است
مهرت بعضو عضو من ای ماه مهر خوی
آنسان گرفته جای که چون نشأه در می است
ما مست باده ی دگریم ای فقیه شهر
نی ز آن مئی که در خم جمشید یا کی است
شو مست حق چو ما، که شوی مستحق عفو
پرهیزکاری تو از این باده تا کی است؟
اهل نظر علانیه دانند کآنچه را
منظور (صابر همدانی) است در ری است