دلا یکدم برآور ناله ای مانند چنگ آخر
که شاید دامن مقصود را آری بچنگ آخر
کمان آسا براه عشق کجبازی کجا باشد؟
بمقصد میرسد از راست رفتاری خدنگ آخر
ز مه آموز یکرنگی، نه همچون ما کیان بیضه
برون یکرنگ باشی، وز درون باشی دو رنگ آخر
تمام عمر را با خلق یکسان زی، مباش آنسان
که کوبی کوس صلح اول، نوازی طبل جنگ آخر
اثر نبود بگفتاری که کردار از پی اش نبود
نهال نام نیک آن نیست کارد بار ننگ آخر
جهان با این فراخی بهر مشتاقان نمیدانم
چرا یکباره چون چشم حسودان گشت تنگ آخر
اگر آیینهٔ دل تیره شد از زنگ غم (صابر)
ز جامی میتوان بزدود از این آیینهٔ زنگ آخر