ای ز جان عزیز بنده اعز
در فکنده است بند تازی بز
از یکی ناگذشته موی سرش
موش . . . نش گذشته از یک گز
ره نیابد ز سوی با صد جهد
گر به . . . ن بر زنیش میخی گز
به تکسکی نیرزد و خواهد
بوسه ای را زمن بهای دوسز
با چنان ناز اگر نشاط کنی
خیز و در حجره نشاطی خز
حجره ای کاندروست ریع نمد
قالی رومی و نهالی خز
فرش با موی . . . ن او باشد
همچو موی سمور و قاقم و خز
حجره زانسان و تاز از این کردار
شغل ازین طرز و حرفتی زین تز
با چنان ترکتاز مغ به ازو
عیش چون قیصرم کن و معتز
ورنه بفرست هر چه دربایست
سیم تاز است ازینهمه مفرز
سخن از زر پخته گوی چو سیم
ور نمانده است زر پخته بپز
تا بود نازو و کامرانی خوش
باده ناب کامرانی مز
تا اعز و اذل بود بر لفظ
باد بدخواه تو اذل تو اعز
باد عمرت هزار ساله دو ته
بیش ازین باد کو بود موجز