ایکه با روی نکو . . . ن کلان داری یار
رو بهل خوش خوش بر روی زمین ننگ مدار
خرمن . . . ن را بر باد گروگان کسان
باد کن جان پدر تا نکنندت گه بار
دامن از ساق بلورین بگریبان بر چین
نیفه از گنبد سیمین بسوی مانچه برآر
همه آسانی در زیر فرو خفتن تست
زیر خوابیدن تو هست نه کاری دشوار
خانه هر که روی پیشگه خانه تراست
لیکن آن خانه کجا دست تهی بر دیوار
آفرین باد بران زیر فرو خفتن تو
زه بران برزدی و در زدن . . . ن نزار
گلرخا تیزی بازار تو امروز بود
وای فردا که شود رسته بگلزار تو خار
تیز بازار تو امروز بود جان پدر
ستد و داد کن امروز بتیزی بازار
هر که گوید بر من می نروی گوی روم
چکنی گر بروی ور نکنی داد و بیار
سر من داری برخیز و بنزدیک من آی
تا که با یک دو درم . . . ایه کنم بر تو چهار
پیچ پیچی مکن و سیم بکس باز مده
نرخ ارزان کن و در میخ درآویز ازار
اندک اندک بستان در بر یکدیگرند
کاندک اندک زبر دیگر گردد بسیار
ور کسی را نبود سیم شبی صبح ستان
کار پیدا کن و میدار بانگشت شمار
وام داران تو دارند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وام گذار
گر سر صحبت من داری چونان گردی
که ز خر بار نداری چو پدید آید بار
بدو سه روز چنان کردی کاسان رودت
. . . ر دهقان اجل عین دهاقین مسمار
زانکه گر چاشنی از . . . ر وی آغاز کنی
بدو نیمه شوی از در سپوزد یکبار
دیر و دور از تو اگر در تو کند بار نخست
چه بلا بینی از آن دور کش دیر افشار
نایب خواجه اثیر است و پدیدست در او
هم از آن باد که در بوق اثیرست آثار
باد بوقش بکمالی است که گفتن نتوان
هم آنست که از بوق عصیر آرد عار
بنده بوق ویست از بن دندان خر نر
آن خداوند چو بر پای کند دست افزار
گند نازاده از آن . . . ر چو یکبار بخورد
گشت مالیده چو اندر شب مهتاب خیار
دوستداران را زان . . . ر ادب نتوان کرد
از ادب کردن آن . . . ر خدایا زنهار
دشمن او چو فتد در فزع . . . را . . . ر
بانگ بر خیزد از دره او دارا دار
دوستانش بدم اندر شده کانست عمود
بر به . . . ن زن آنکس که در او دشمن وار
تا . . . س و . . . ن زن دشمن او کرده شود
سوده و ساده و هموار بدان ناهموار
ایزد آن بوق ورا چون دل من را دارم
سخت پر خم و بهر کار که باشد ستوار
تا سر و کار جهان راست کند از سر . . . ر
چو سر . . . ر سر و کار شود بارا بار
ایزد او را و سر کار ورا عمر دهاد
پیش از اندازه و از غایت و حد و مقدار