حکماء علم الهی و شناسندگان افعال فلکلی و خداوندان علم طبایع متفق اند بر آنک صفت نفس،آنک او بدان صفت از دیگر چیزها جداست، فعاله بالطبع و علامه بالقوه است گویند که نفس کار کن است بطبع خویش و آموزنده است اندر حد قوت، یعنی که اگر آموزگار یابد دانا شود، و از نفسهای جزئی که اندر عالم است از نبات و حیوان و مردم دلیل بر درستی این قول یافته همی شود، و بدانچ روح نمو بنیات اندر است بهیچ وقت از کار نیاساید، از بهر آنک بزمستان همی مایه فراز کشد و بدیگر فصلها مرا آنرا بیرون آرد و پرورش همی کند، و نفسهای حیوان از طلب کردن غذا و برجستن جفت خویش نیاساید، و مردم ببیداری و خفتگی از کار بستن خویش فارغ نیست پس درست شد که کار کردن همه مر نفس راست بجملگی، و چون مر نفس مردم را ما از نفس کل جزء یافتیم- چنانک برهان آن اندر این کتاب باز نمودیم- و نفس مردم با جزءیت خویشتن چیزها همی بیرون آرد که عالم با بزرگی، خویش آن بیرون نیاوردست، چون پدید آوردن آبگینه از سنگ و نبات و بیرون آوردن ابریشم از برگ درخت تود بیاریء کرم قژ و بیرون آوردن نوعی حیوان از میان دو نوع چون استر از میان اسب و خر و جز آن و طبایع همی اشکال بود لونها و گوهرها و اندرونشان صنعت و کار پیدا و روشن بود، دانستیم که نفس کلی سزاوارترست بدین صنعت کلی، و پدید آوردن این طبایع کلی با جزء او همی صنایع جزئی بتواند کردن، و این دلیلی ظاهر و روشن است خردمند را بر آنک نفس کلی است که این جواهر و طبایع او پدید آورده است.