نفسهای جزیی اندرین عالم آرزومندند بدان نعمتها که آراسته شده است ایشان را اندر آن عالم . و آرزو کردن نفس مردم مر آن نعمتها را بدانست که این نفسهای مردمی نزدیک شده است به نفس کلی که نعمت های آخرتی همه ازوست ، و مر نفس جزیی را درجتی نمانده است که آنرا بجوید تا از راه آن بدان نعمت رسد . چنانک مر نبات را مانده است درجت حسی و مر ستور را مانده است در جت سخن گفتن . و دلیل بر درستی این قول آنست که کودک خرد چون حس بیابد حریص شود بر کشیدن غذا بخویشتن ، و هر چه بیابد بدهن اندر نهد ، از بهر آنک از راه حس مرو را با غذا نزدیکی افتاده است و اندر میان حس که حیوانست و نبات که غذا است درجتی نمانده که کودک را اندران حاجت است تا از راه آن درجت حس را بخویشتن کشد .همچنین چون میان نفس جزیی مردم و میان نفس کلی که خداوند نعمتهای باقیست درجتی نمانده است مگر درجت آموختن و طاعت داشتن ، جز نفس مردم آرزومند نیست بدان نعمت ، و دگر حیوان و نبات را همی درجات بباید گذاشتن تا بدین درجت رسند . و چون نبات و حیوان از نعیم آن جهان دور است ، نعیم این جهانی را ایزد تعالی اندر طبایع بحد قوت نهاده است تا برزوگار به فعل همی آید و بهر نوعی از حیوان از آنچ ایشان را شایسته همی رسد ، تا بوقت رسیدن قوتهای عالم سفلی همه جملگی از راه نفس مردم به عالم علوی و یافتن ایشان مر آن نعمتها را که آنجاست ، ذلک تقدیر العزیز الحکیم .