جلایر هر دو چشمش سرمه دارد
ز پوشن یک عبا، یک ترمه دارد
قبای عاقری پوشد بغل بند
کلاهش از عرق گاهی کند گند
فرنگی باشدش ار خالقی چیت
مصونا عن جنود البئر والبیت
قصب دوزد همیشه زیر جامه
قرینا بالسعاده و السلامه
به دستش گرفتد پول حلالی
خرد از ترمه کشمیر شالی
قصب تنبان و پیراهن کتان است
به پا جوراب کار اصفهان است
کمربندد ولی از بهرخدمت
شود بیگلربیگی، در شهر خدمت
ز چرم ساغری درپاکند کفش
برون آرد ز پا هر جا بود فرش