چو کردی ختم برنعت و دعائی
جلایر بر حدیث دل گشائی
رهی از تنگ دستی آخر کار
جوانی را زسر گیری دگر بار
ثنا و حمد آن دولت نمائی
زلطف او ز محنت ها رهائی
تو شرط بندگی را جای آور
که مولا را وظیفه هست دیگر
ضمیر پاک او دانی گواه است
به هر درمانده نیکو دادخواه است
تو ار درمانده ای او دست گیرست
دلش روشن تر از بدر منیرست
خدای لم یزل شایسته دیده
میان سروران کورا گزیده
دعایش فرض شد بر پیر و برنا
به هر کس خواه درویش و توانا
خدایا جاودان کن دولتش را
فزون بر پای عالی همتش را