کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بتی دارم که چتر مهر باشد زیب اورنگش
    فلک بر چشم سازد سرمه خاک لعل شبرنگش
    ز هجرانش به تلخی جان شیرین می کنم لیکن
    چو فرهادم درین کوهسار و کی اندیشم از سنگش؟!
    من از فکر میانش کی برون آیم سر موئی؟!
    بدین مضمون در آغوش سخن بگرفته ام تنگش!
    به گلگشت چمن هرگه نقاب از رخ براندازد
    عرق بر روی گل گل می کند از شوخی رنگش
    تبسم با عتاب او سلوک داوری دارد
    چو برگ بید می لرزم من از این صلح و این جنگش!
    فسون چشم جادویش به رنگی می برد دل را
    که امکان رهائی نیست از آئین نیرنگش
    به چین بهزاد جز چین جبین دیگر نمی بیند
    که باشد چین زلف او گریبانگیر ارژنگش
    چسان سر برکشم ز مرش که چون رنگ حنای او
    عنان توسن عمرم بود امروز در چنگش!
    چه خوش گفتست طغرل حضرت بحر سخن بیدل
    به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha