کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو ایوب علیه السلام رها کرد که برگ‌های تنش را می‌خوردند (و صبر می‌کرد) تو نیز صبر کن اگر طالب آنی مردان دین آنگه گرد تو گردند که تو حایض نمانی (یعنی) مُسْتَقْذَرات شهوات و سوداهای وی و معصیت‌ها که همه آلایش و رسوایی است بر هوایی و شهوتی حیض است که رجس است اگر نجس و رجس نیستی به مجاورت این‌ها چرا از پاک دوری اِنَّ اللهَ نَظیفٌ یُحِبٌ النَظافَةَ.

    رِجَالٌ یُحِبُّونَ اَن یَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ‌ چون پاک شوی از حیض، مردان خدایی را دستوری دهند که با تو درآمیزند اما بعضی خلقان خدا پاکند که ایشان را پاک شدن حاجت نیست همچنان‌که ملائکه و بعضی را چنان آفریده است که ایشان نجس محض‌اند در ایشان هیچ جوهری پاک نیست و آن دیوانند باز در جوهر آدمی این دو نوع هست از آن جوهر نور و از این ظلمت افلاک و عناصر.

    راحتی که می‌یابی بنگر که آن راحت تو از برون است (آن همه دنیاست و اگر از اندرون است) آن است که‌ وَ الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ که با تو وفا خواهد کردن و دیگر چیزها با تو نماند آن حساب جسم است و از حواس در می‌آید.

    سودای میان‌تهی ز سر بیرون کن

    وز ناز بکاه و در نیاز افزون کن

    استاد تو عشق است چو آنجا برسی

    او خود به زبان حال گوید چون کن

    (دوش از سر عاشقی و از مشتاقی

    می‌کردم التماس می از ساقی

    چون نور جلال خویش بنمود به من

    من نیست شدم بماند ساقی باقی)

    هر فراق که حاصل شود از زن و غیره مثال آن باشد که کسی‌ات بمرد روز اول زخم سخت باشد و روز دوم مصیبت و روز سوم سهل‌ترک باشذ و همچنین (می‌رو).

    من روغن‌کشی‌ام که از برون شکسته‌ام بادام و پسته و جوز را و صورت‌شان خراب کرده‌ام و دانۀ اندرون هم خرد کوفته‌ام و مغز و روغن صاف صوفی‌وار کرده‌ام پس اگر نکرده‌ام و روغن ندارم پلیته‌ام چرب چراست و اگر پلیته چرب نیست در اندرون مشعله چگونه است و اگر در اندرون مشعله نیست از اندرون پرتو شعله چراست و اگر پرتو نیست نور از این دریچه تابان چراست اگر کسی را نور می‌باید تسلیم کند باشد که کنجدهاش را به تدریج همین روغن کنی فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ

    چون فزونی تن ز من بگداخت

    موج محنت مرا به خشک انداخت‌

    دلم چون دریایی همچون یونس است (روح) روح در شکم ماهی پنهان بود چون ماهی را تنگ کردم روح مرا به صحرا رهی شد فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ.

    شیخ چون آینه است چون در او نگری و خود را با او دهی او نیز به همان قدر به تو التفات کند.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha