دریغ نبود غم خوردن و جوهر دل را علف چنین آتشی خسیسی کردن و اگر کسی را دیوانهوار روزگاری برمیگذرد و از این علمها و تدبیرها نمیخورد باید که جز شادی نکند زیرا که عزیزتر از عمر چیزی نیست در عالم. هرکه بیدستوری خداوند (کاله) این کالۀ علم را برگیرد سارق است و سارق دست بریده باشد وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَیْدِیَهُمَا پس تو را که دست گیرد؟!
دنیا سقف دوزخ است همه ازهار و انوار و خوشیها و آرزوها میبینی و در اندرون صد هزار عذاب و اگر کسی گوید تو را که عاقبت این سقف فرودرد وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ زنهار تا بر بام بلاله و ریاحین مغرور نشوی حُفَّتِ الجَنَّةَ بِالْمَکَارِهِ وَ حُفَّت النَّارُ بِالشَهَوَاتِ اکنون هر حَظّی از دنیا که به شهوت گیری بدانکه آن سقف دوزخ است اگر به حاجت باشد حسنات آخرت است همچنان که اسب را از جهت راه رفتن علف دهی آن حلال باشد زیان نباشد (بازرگان را) و اگر این لقمه به شهوت خوری به الله که حرام است و اگر حرام به ضرورت خوری حلال باشد تو پنداشتی که همین خمر حرام است و بس شهوت مستکننده است و تو در حالت مستی بر بام گلخن دنیا برآمدهای.
آغاز کنند و تفسیر قرآن گویند آنهمه از ظن و قیاس طبع و گمان خویش است که میگویند (و تفسیر نام میکنند) هرگز ظن و گمان مخلوق با خواست خالق راست نیاید این است معنی مَنْ فَسَّرَ القُرآنَ بِرَایِهِ فَقَد کَفَرَ و اگر سخن از کسی دیگر نقل کنند او عالم نباشد کسی که او شعر کسی دیگر گوید او شاعر نباشد او را راوی خوانند شاعر نخوانند (اگر) مردی سخن خویش گوی.