کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من
    چشم بگشا ای بلاگردان چشمت جان من
    جان مردم را خراشید آن که حک کرد از جفا
    حرف راحت را ز برگ نرگس جانان من
    تا چرا چشم تو پرخون باشد و از من پرآب
    میشود کور از خجالت چشم خون‌افشان من
    گشت مژگان تو یکدم خون چکان وز درد آن
    مانده تا روز قیامت خون‌فشان مژگان من
    آن که از عین ستم زد زخم بر آهوی تو
    مردم چشم مرا خون ریخت در دامان من
    ناله‌ات کرد آن چنان زارم که امشب از نجوم
    آسمان را پنبه در گوش است از افغان من
    تا مرا باشد حیات و محتشم را زندگی
    ریخت ای گل زان او بادا و دردت زان من

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha