محتشم کاشانی
غزل ها از رسالهٔ جلالیه
شماره ۴۴: چشم بگشا ای بلاگردان چشمت جان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من چشم بگشا ای بلاگردان چشمت جان من جان مردم را خراشید آن که حک کرد از جفا حرف راحت را ز برگ نرگس جانان من تا چرا چشم تو پرخون باشد و از من پرآب میشود کور از خجالت چشم خون افشان من گشت مژگان تو یکدم خون چکان وز درد آن مانده تا روز قیامت خون فشان مژگان من آن که از عین ستم زد زخم بر آهوی تو مردم چشم مرا خون ریخت در دامان من ناله ات کرد آن چنان زارم که امشب از نجوم آسمان را پنبه در گوش است از افغان من تا مرا باشد حیات و محتشم را زندگی ریخت ای گل زان او بادا و دردت زان من محتشم کاشانی