شمارهٔ ۸۱
زان بر دو لبت ز بوسه مر زوق نیم
کز حسن و جمال چون تو ممشوق نیم
می طعنه زنی که تو مرا خوب نه ای
من عاشقم ، ای نگار ، معشوق نیم
شمارهٔ ۸۲
ای آنکه تویی نور دل و شمع روان
تا بی خبرم از تو ، نه پیدا نه نهان
بی من تو بکام خویش ای جان جهان
من بی تو چنانم که مبادی تو چنان
شمارهٔ ۸۳
این نافرمان دل ، ار پذیرد فرمان
دشواری من خوار شود ، سخت آسان
در مانده بدست دلم ، ای جان جهان
درمانده بدل بتر که در مانده بجان
شمارهٔ ۸۴
ای عادت تو بوعده صادق بودن
وی سیرت تو یار موافق بودن
بر موجب این دو چیز نیکو که تراست
جز بر تو حلال نیست عاشق بودن
شمارهٔ ۸۵
ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن
از داد خدا بترس و بیداد مکن
نیکویی کن مرا ببد یاد مکن
مر خصم مرا از غم من شاد مکن
شمارهٔ ۸۶
ای برده فراق تو فراغ دل من
خالی ز گل و مل تو باغ دل من
اندیشه و تیمار تو داغ دل من
مردم زغم تو ، ای چراغ دل من
شمارهٔ ۸۷
ای کرده ببی وفایی آهنگ ، مرو
باری سخنی ز بهر مردان بشنو
اکنون که دلم هست بنزد تو گرو
دل باز فرست ، هر کجا خواهی رو
شمارهٔ ۸۸
بر عاج بنا گوش چو سیم و خز تو
آغاز همی کند خط دل گز تو
ترسم که برون برد سر از مرکز تو
بفروش کنون که یار دارد از تو
شمارهٔ ۸۹
گفتم : بکنم دو دست کوتاه از تو
دل بر کنم ، ای صنم ، بیک راه از تو
اکنون چو برید خواهم ، ای ماه ، از تو
از جان کنم آغاز ، پس آنگاه از تو
شمارهٔ ۹۰
هر چند بدردم از دل محکم تو
گیرم کم جان و دل ، نگیرم کم تو
یاهست کنم آنچه ترا کام و هواست
یا نیست کنم جوانی اندر غم تو