شمارهٔ ۵۱
کزو بتکده گشت هامون چو کف
بآتش همه سوخته همچو خف
شمارهٔ ۵۲
همه دیده پر خون و رخ پر سرشک
سرشکش روان بر شکفته سرشک
شمارهٔ ۵۳
بمردن بآب اندرون چنگلوک
به از رستگاری به نیروی غوک
شمارهٔ ۵۴
نشست و همی راند بر گل سرشک
از آن روزگار گذشته برشک
شمارهٔ ۵۵
نیابد همی کوهکان سیم پاک
بکان اندرون گوهرش گشته خاک
شمارهٔ ۵۶
به پیشش بغلتید وامق بخاک
ز خون دلش خاک همرنگ لاک
شمارهٔ ۵۷
همی گفت و پیچید بر خشک خاک
ز خون دلش خاک همرنگ لاک
شمارهٔ ۵۸
همانگه سپاه اندر آمد بجنگ
سپه همچو دریا و دریا چو گنگ
شمارهٔ ۵۹
ابا ویژگان ماند وامق بجنگ
نه روی گریز و نه جای درنگ
شمارهٔ ۶۰
بتندید عذرا چو مردان جنگ
ترنجید بر بارگی تنگ تنگ