شمارهٔ ۸۱
بدیشان نبد ز آتش مهر تیو
بیک ره برآمد ز هر دو غریو
شمارهٔ ۸۲
یکی مهره بازست گیتی که دیو
ندارد بترفند او هیچ تیو
شمارهٔ ۸۳
چو آمیغ برنا شد آراسته
دو خفته سه باشند برخاسته
شمارهٔ ۸۴
شب از حملۀ روز گردد ستوه
شود پرّ زاغش چو پرّ خروه
شمارهٔ ۸۵
بفرمود تا آسنستان پگاه
بیامد بنزدیک رخشنده ماه
بدو داد فرخنده دخترش را
بگوهر بیاراست اخترش را
شمارهٔ ۸۶
نشستند بر گاه ، ماه شاه
چه نیکو بود گاه را شاه و ماه
شمارهٔ ۸۷
گرانمایه کاری بفرّ و شکوه
برفت و شدند آن بآیین گروه
شمارهٔ ۸۸
کف یوز پر مغز آهو بره
همه چنگ شاهین دل گودره
شمارهٔ ۸۹
نه از خواب و از خورد بودش مزه
نه بگسست از چشم او نایزه
شمارهٔ ۹۰
فلاطوس برگشت و آمد براه
بر حجرۀ وامق نیکخواه