ای ز بساطقرب از بسکه گشته مست
گاهی کشیده پای گاهی فشانده دست
افتاد بیخبر از وعده الست
از اوج لامکان در این حضیض پست
*****
تا کی وصال دوست جوئی بسر سری
*****
چون کردم پیله کار بر خود گرفته تنگ
آئینه ضمیر کرده به زیر زنگ
گه با زمین به صله گه با فلک به جنگ
پوئی گهی ز روم جوئی گه از فرنگ
*****
اوضاع قیصری فر سکندری
*****
از زهر مهر دهر رو تر مکن مذاق
کز تلخی افکند بر جانت احتراق
اندازدت به حسم و جان بانک الفراق
تا بهر تو رسد تریاق از عراق
*****
ماند ز تو به جای بیروح پیکری
*****
تا میکند به جان آب روان بجوی
این نوشدش به میل آن ریزدشبه روی
یک جا که ماند یافت تغییر رنگ و بوی
وصف ثلاثه راستگردد به شان اوی
*****
نفرت کنند از او هر خشک و هر تری
*****
از یک قبیله بود احمد و بو برای اوب
هر دو به هم قرین در نسل و در نسب
میبود هر دو را فخریه بر عرب
این در لهیب نار گردید ملتهب
*****
وان بر سهپر کوفت کوس پیمبری
*****
انعام عام دوست هر صبح و هر مسا
مارا بخوان غیب دایم زند صلا
باری ز جای خیز و ز بهر التجا
بنما رخ نیاز بر سبط مجتبی
*****
قاسم کزو بپاست دوران سروری
*****
شاهی که بر رسول بهتره نبیره بود
سر خیل اقربا فخر عشیره بود
محبوب عالم از حسن السریره بود
کالشمس فیالنهار در شام تیره بود
*****
بل کرده آفتا زو کسب انوری
*****
گردن به طوق طوع مه تا به ماهیش
او شاه و کائنات یکسر سپاهیش
پنهان به جسم و جان فر الهیش
*****
ظاهر ز فطرتش آثار داوری
*****
«یکفی بفخره فی الکون والزمن»
دامای حسین(ع) فرزندی حسن(ع)
از مشک یک ختا از نافه یک ختن
*****
لعلش چون آب خضر در روح پروری
*****
نزد دعای او چرخ افکند سپر
زیر زمانه را ز ورش کند ز بر
آن را که تیغ او اینجا رسد بسر
گردد ز بیخودی آنقدر سقر مقر
*****
بخ بخ از این هنر و از این دلاوری
*****
چون نار قهر او برگیرد اشتغال
سرمه صفت شود از صولتش جبال
از مشرق و جنوب تا مغرب و شمال
از عسرت مکان و از تنگی مجال
*****
جولانگهیست تنگ وی از صفدری
*****
روزی که بر حسین روزگارتنگ
قامت به یاریش آراست بهر جنگ
تعویذ باب را بگرفت روی چنگ
جسمی ز جان ملول جانی ز تن به تنگ
*****
آمد بر عمو با آه آذری
*****
گفت ای ز کائنات شخص تو انتخاب
بنگر به سر خطم از باب مستطاب
ده بر شهادتم اذن ای فلک جناب
شاه از سرشگ ریخت اجام به آفتاب
*****
با آن یتیم گشت در ذره پروری
*****
بنمود بزم عیش از بهر او بپا
از خون دل گرفت بر دست او حنا
پوشید از کفن بر قامتش قبا
او را روانه کرد در حجله عزا
*****
پس زهره را سپرد در دست مشتر
*****
ننشسته بد هنوز در پیش نوعروس
کز دشت ماریه زان لشگر مجوس
بر گبند سپهر پیچید بانک کوس
مایوس از عروس برخاست به افسوس
*****
گفتی مگر سپند جسته ز مجمری
*****
آمد به معرکه چون مهرمنجلی
شد کربلا احد و آن نوجوان علی
کاری به خصم کرد از تیغ پردلی
زوریبکار برد ین فارس یلی
*****
کان روز تازه کرد آئین حیدری
*****
ازرق به رزمگاه مانند شیر نر
آمد به جنگ وی با چهار تن پسر
آن شبل مرتضی با تیغ شعله ور
هر پنج را بداد اندر سقر مقر
*****
پس راند در خایم خنک مظفری
*****
آه از تف عطش افتاد در تعب
کرد از عم گرام آب رون طلب
خاتم به جای آب شاهنشه عرب
اندر دهان او بنهاد تشنه لب
*****
سوی جدال کرد روی برابری
*****
از کوشش زیاد آن طفل خورد سال
افتاد از مصاف واماند از جدال
بیرحم کافری ز آن فرقه ضلال
زد تیغ بر سرش در عرصه قتال
*****
کز پا فتاد و کرد در خون شناوری
*****
مظلوم کربلا آمد چون بر سرش
میخواست تا کشد قاتل به کیفرش
مغلوبه گشت جنگ در روی پیکرش
پامال سم اسب شد جسم اطهرش
*****
فریاد (صامتا) زین چرخ چنیبری