کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در رهی میشد سلیمان با سپاه

    دید جفتی صعوه را یک جایگاه

    هر دو عشق یکدگر میباختند

    هر دو با دل سوختن میساختند

    گاه این یک ناز کرد و گاه آن

    گاه این آغاز کرد و گاه آن

    صعوهٔ عاشق زفان بگشاد و گفت

    تو به نیکوئی مرا طاقی و جفت

    هرچه فرمودی چنان کردم همه

    کارهای تو بجان کردم همه

    ور دگر فرمائیم فرمان کنم

    هرچه تو حکمم کنی از جان کنم

    گر توام گوئی فرو آرم بخود

    قبهٔ ملک سلیمان از لگد

    چون سلیمان رفت با ایوان خویش

    گفت تا آن سعوه را خواندند پیش

    صعوه چون آمد بدید آن کار و بار

    شد ز لرزیدن چو برقی بیقرار

    پس سلیمان گفت چندینی ملاف

    صعوهٔ را لاف مه از کوه قاف

    تو که قادر نیستی یک حبه را

    از لگد چون بشکنی این قبه را

    از سلیمان صعوه چون بشنود راز

    گفت ای در دین و دنیا سرفراز

    نامهٔ ناموس عاشق را مدام

    مهری از یطوی و لایحکی تمام

    عاشقان از بس که غیرت داشتند

    جان خود را غرق حیرت داشتند

    از سر جان پاک بر میخاستند

    هرچه شان بایست در میخواستند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha