عطار نیشابوری
بخش سی و هفتم
الحكایة و التمثیل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در رهی میشد سلیمان با سپاه دید جفتی صعوه را یک جایگاه هر دو عشق یکدگر میباختند هر دو با دل سوختن میساختند گاه این یک ناز کرد و گاه آن گاه این آغاز کرد و گاه آن صعوهٔ عاشق زفان بگشاد و گفت تو به نیکوئی مرا طاقی و جفت هرچه فرمودی چنان کردم همه کارهای تو بجان کردم همه ور دگر فرمائیم فرمان کنم هرچه تو حکمم کنی از جان کنم گر توام گوئی فرو آرم بخود قبهٔ ملک سلیمان از لگد چون سلیمان رفت با ایوان خویش گفت تا آن سعوه را خواندند پیش صعوه چون آمد بدید آن کار و بار شد ز لرزیدن چو برقی بیقرار پس سلیمان گفت چندینی ملاف صعوهٔ را لاف مه از کوه قاف تو که قادر نیستی یک حبه را از لگد چون بشکنی این قبه را از سلیمان صعوه چون بشنود راز گفت ای در دین و دنیا سرفراز نامهٔ ناموس عاشق را مدام مهری از یطوی و لایحکی تمام عاشقان از بس که غیرت داشتند جان خود را غرق حیرت داشتند از سر جان پاک بر میخاستند هرچه شان بایست در میخواستند عطار نیشابوری