کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چشم تو تیر غمزه چو اندر کمان نهاد

    جانا به قصد خون دل ناتوان نهاد

    گفتم حدیث آن لب شیرین ادا کنم

    مُهر سکوت، لعل تواَم بر دهان نهاد

    یارای گفتنم زدهان تو نیست هیچ

    طبع لطیف اگر چه مرا خرده دان نهاد

    چشمت به فتنه خانه ی مردم خراب کرد

    نتوان دگر بهانه بر آخر زمان نهاد

    دل در میان دوست به مویی خیال بست

    باریک نکته ایست که دل در میان نهاد

    دندان به آرزوی لبش تیزکرد کام

    گفتا که بر رطب نتوان استخوان نهاد

    دیگر مخوان به صومعه ابن حسام را

    کو سربر آستانه ی پیر مغان نهاد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha