علویی در بغداد زنی را به خود خواند آن زن از وی دینار و درهم خواست. علوی گفت: تو به آن راضی نیستی که جزوی از اهل خاندان نبوت و خانواده ولایت در تو فرود آید؟
زن گفت: این فسانه را به قحبگان قم و کاشان گوی، از قحبگان بغداد این آرزو را جز به دینار و درهم مجوی.
به سفله تا ندهی ضعف آن کزو خواهی
طمع مدار کزو کام دل به دست آید
گره گشای ز کیسه که قحبه بند ازار
به دوستی خدا و رسول نگشاید
گفت مملوکه ای به مالک خویش
ترک این فعل کن که جایز نیست
گفت مسکین ز زیر او که خدات