پسری را گفتند می خواهی که پدر تو بمیرد تا میراث وی بگیری؟ گفت: نی، اما می خواهم که وی را بکشند تا چنانچه میراث وی بگیرم خونبهای وی نیز بستانم!
فرزند که خواهد ز پی مال پدر را
خواهد که نماند پدر و مال بماند
خوش نیست به مرگ پدر و بردن میراث
خواهد که کشندش که دیت هم بستاند
کنیزکی صاحب جمال می گذشت شخصی در عقب وی ایستاد .کنیزک گفت: آنچه خواجه من با من می کند می خواهی؟ گفت: بلی! گفت: بنشین که خواجه من از عقب می رسد با تو آن کند که با من می کند!
گفت: ای خواجه بده سیم و زرم