زهی آزاد آن مرد هنرور
که خود نخل سعادت را بود بر
بکاری کرد سعی و داد انجام
که بهر هرکس آن نبود میسر
ز چندین رشته سادات مکرم
که یک روحند در بسیار پیکر
ز اولاد حسین و نسل سجاد
ز هر شهر و ز هر سامان و کشور
زمان جست و مکان فهمید و بنوشت
ز هر یک شرح مبسوطی بدفتر
نه دفتر بلکه میشاید بگویم
گلستانی پر از گلهای احمر
نه دفتر بلکه میزیبد نویسم
که دریائی پر از رخشنده گوهر
نه دفتر بلکه جا دارد بخوانم
مر آن را آسمانی پر ز اختر
بدفع چشم بد زین کثرت نسل
همی جبریل گفت الله اکبر
عرض پر شد چو آن دفتر سراپا
ز اسم و رسم اولاد پیمبر
صغیرش از پی تاریخ گفتا
در او بین راز اعطیناک کوثر
۱۳۶۸