ایران چه وقت مردم صاحب هنر نداشت
کی اسم و رسم از همه جا بیشتر نداشت
این کوهسار بود چه هنگام بیپلنگ
این بیشه در کدام زمان شیر نر نداشت
این زال سالخورده بهر دور کی هزار
پور دلیر چون پسر زال زر نداشت
سیمرغ قاف دولتش از همت بلند
کی قاف تا بقاف جهان زیر پر نداشت
کی بر سر سپاهیش از شیر و آفتاب
گردون بدست پرچم فتح و ظفر نداشت
چندی هم ار خراب شد از خویش شد نه غیر
غیر از پی خرابی ایران جگر نداشت
این ملک از نفاق و دوروئی خراب شد
نقص دگر نبودش و عیب دگر نداشت
ای هموطن نفاق بدل کن باتفاق
هرگز نفاق سود بغیر از ضرر نداشت
آنکس که پیشرفت خود اندر عناد دید
گویا ز پیشرفت محبت خبر نداشت
بنگر خدای خانهٔ او چون خراب کرد
آنکس که جز خرابی ایران بسر نداشت
هر بدکننده بد بحق خویش میکند
آری صغیر کس بجز از کشته برنداشت